گردشگاه و باغ های تاریخی چهار باغ

اصفهان در سال 1006 هجری شمسی رسما به پایتختی شاه عباس اول انتخاب شد و بنا به دستور شاه عباس از محل دروازه دولت تا دامنه کوه صفه،خیابان طویل و مشجری تحت عنوان چهار باغ احداث شد تا به عنوان گردشگاه خانواده سلطنتی و درباریان استفاده شود . با غ های مشهور چهار باغ عبارتند بودند از:باغ تخت،باغ طاووس خانه،باغ کاج،باغ پهلوان،باغ بابا امیر، باغ تو پخانه، باغ نسترن، باغ چهل ستون، باغ بلبل یا هشت بهشت.

یک داستان کوچک

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد.
بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد.
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود. پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیز
یکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند.

بدون شرح

 

کیست که به دو شمع کوچک لرزان فوت نکند

 برای دیدن سپیده دمان

هنگامی که شادی من به دنیا آمد

و هنگامی که شادی من به دنیا آمد

هنگامی که شادی من به دنیا آمد،او را دربغل گرفتم و روی بام خانه فریاد زدم:"ای همسایگان،بیایید،بیایید و ببینید،زیرا که امروز شادی من به دنیا آمده است.بیایید و این موجود سرخوش را که در آفتاب می خندد بنگرید."ولی  هیچ یک از همسایگانم نیامدند تا شادی مرا ببینند و من بسیار در شگفت شدم،تا هفت روز هر روز شادیم را ازبالای بام خانه جارمی زدم ولی هیچکس به من اعتنایی نکرد.من وشادیم تنها ماندیم نه هیچکس سراغی از ما گرفت و نه هیچکس به دیدن ما آمد.

آنگاه شادی من پریده رنگ و پژمرده شد، زیرا که زیبایی او در هیچ دلی جز دل من جا نگرفت و هیچ لب دیگری لبش را نبوسید .آنگاه شادی من از تنهایی مرد.

اکنون من فقط شادی مرده ام را با اندوه مرده ام به یاد می آورم . ولی یاد، یک برگ پا یایزیست که چندی در باد نجوا می کند و سپس صدایی از او بر نمی آید.

جبران خلیل جبران

 

هنگامی که اندوه من به دنیا آمد

هنگامی که اندوه من به دنیا آمد ازاو پرستاری کردم و با مهروملاطفت نگاهش داشتم .اندوه من مانند همه چیزهای زنده بالا گرفت و نیرومند و زیبا شد و سرشار از شادی های شگرف من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیدیم و جهان گرداگردمان را هم دوست می داشتیم زیرا که اندوه دل مهربانی داشت و دل من هم از اندوه مهربان شده بود.هرگاه من و اندوهم با هم سخن می گفتیم روزهامان پرواز می کردند و شب هامان آکنده از اندوه بودند زیرا که اندوه زبان گویایی داشت و زبان من هم از اندوه گویا شده بود. هرگاه من و اندوهم با هم آواز می خواندیم همسایگان ما کنار پنجره هاشان می نشستند وگوش می دادند زیرا که آوازهای ما مانند دریا ژرف بود و آهنگ هامان پر از یادهای شگفت .هرگاه من واندوهم با هم راه می رفتیم،مردمان ما را با چشمان مهربان می نگریستند و با کلمات بسیار شیرین با هم نجوا می کردند. بودند کسانی که از دیدن ما غبطه می خوردند زیرا که اندوه چیز گران مایه ای بود و من از داشتن او سرفراز بودم .ولی اندوه من مرد چنان که همه چیز های زنده می میرند ومن تنها ماندم که با خود سخن بگویم و با خود بیندیشم.

اکنون هر گاه سخن می گویم سخنانم به گوشم سنگین می آیند .هرگاه آواز می خوانم همسایگانم برای شنیدن نمی آیند ، هرگاه هم در کوچه می آیم کسی به من نگاه نمی کند.فقط در خواب صدایی می شنوم که با دل سوزی می گویند: "ببینید این خفته همان مردیست که اندوهش مرده است".

برگرفته ازکتاب پیامبر و دیوانه ازجبران خلیل جبران

 

 

جاذبه های طبیعی اصفهان

آبشار شالورا:

این آبشار در 65 کیلومتری غرب اصفهان و در نزدیکی روستای جو میهن قرار دارد.

آبشار کرد علیا:

این آبشار در 90 کیلومتری غرب اصفهان و در ارتفاعات دالانکوه قرار دارد،از آب شدن برف های دالانکوه به وجود آمده است و در بهار منظره بسیار زیبایی ایجاد می کند.

چشمه آب معدنی ورتون:

در 43 کیلومتری جاده اصفهان به یزد جاده ای فرعی وجود دارد که پس از طی 18 کیلومتر به ناحیه ورتون می رسد. بعد از ورتون در فاصله 12 کیلومتری ،چشمه های ورتون قرار گرفته اند. در این منطقه حمام هایی به سبک دوره صفویه است که اکثرا مخروبه اند و برخی ازآن ها که سالم است مورد استفاده مردم قرار می گیرد.

آب گرم ورتون از دسته آب های کلوره بی کربناته و سولفاته گرم است. خواص درمانی استحمام در این آب عبارت است از:تسکین دهندگی دردهای عصبی و رماتیسمی. این آب در صورت نوشیدن باعث ازدیاد ترشح معده می گردد. به سبب سولفات سدیم در ترکیب آن،این آب خاصیت ملین دارد و سر انجام وجود آهن در ترکیب آن،در درمان کم خونی موثراست.