بدون شرح

 

کیست که به دو شمع کوچک لرزان فوت نکند

 برای دیدن سپیده دمان

هنگامی که شادی من به دنیا آمد

و هنگامی که شادی من به دنیا آمد

هنگامی که شادی من به دنیا آمد،او را دربغل گرفتم و روی بام خانه فریاد زدم:"ای همسایگان،بیایید،بیایید و ببینید،زیرا که امروز شادی من به دنیا آمده است.بیایید و این موجود سرخوش را که در آفتاب می خندد بنگرید."ولی  هیچ یک از همسایگانم نیامدند تا شادی مرا ببینند و من بسیار در شگفت شدم،تا هفت روز هر روز شادیم را ازبالای بام خانه جارمی زدم ولی هیچکس به من اعتنایی نکرد.من وشادیم تنها ماندیم نه هیچکس سراغی از ما گرفت و نه هیچکس به دیدن ما آمد.

آنگاه شادی من پریده رنگ و پژمرده شد، زیرا که زیبایی او در هیچ دلی جز دل من جا نگرفت و هیچ لب دیگری لبش را نبوسید .آنگاه شادی من از تنهایی مرد.

اکنون من فقط شادی مرده ام را با اندوه مرده ام به یاد می آورم . ولی یاد، یک برگ پا یایزیست که چندی در باد نجوا می کند و سپس صدایی از او بر نمی آید.

جبران خلیل جبران

 

هنگامی که اندوه من به دنیا آمد

هنگامی که اندوه من به دنیا آمد ازاو پرستاری کردم و با مهروملاطفت نگاهش داشتم .اندوه من مانند همه چیزهای زنده بالا گرفت و نیرومند و زیبا شد و سرشار از شادی های شگرف من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیدیم و جهان گرداگردمان را هم دوست می داشتیم زیرا که اندوه دل مهربانی داشت و دل من هم از اندوه مهربان شده بود.هرگاه من و اندوهم با هم سخن می گفتیم روزهامان پرواز می کردند و شب هامان آکنده از اندوه بودند زیرا که اندوه زبان گویایی داشت و زبان من هم از اندوه گویا شده بود. هرگاه من و اندوهم با هم آواز می خواندیم همسایگان ما کنار پنجره هاشان می نشستند وگوش می دادند زیرا که آوازهای ما مانند دریا ژرف بود و آهنگ هامان پر از یادهای شگفت .هرگاه من واندوهم با هم راه می رفتیم،مردمان ما را با چشمان مهربان می نگریستند و با کلمات بسیار شیرین با هم نجوا می کردند. بودند کسانی که از دیدن ما غبطه می خوردند زیرا که اندوه چیز گران مایه ای بود و من از داشتن او سرفراز بودم .ولی اندوه من مرد چنان که همه چیز های زنده می میرند ومن تنها ماندم که با خود سخن بگویم و با خود بیندیشم.

اکنون هر گاه سخن می گویم سخنانم به گوشم سنگین می آیند .هرگاه آواز می خوانم همسایگانم برای شنیدن نمی آیند ، هرگاه هم در کوچه می آیم کسی به من نگاه نمی کند.فقط در خواب صدایی می شنوم که با دل سوزی می گویند: "ببینید این خفته همان مردیست که اندوهش مرده است".

برگرفته ازکتاب پیامبر و دیوانه ازجبران خلیل جبران

 

 

جاذبه های طبیعی اصفهان

آبشار شالورا:

این آبشار در 65 کیلومتری غرب اصفهان و در نزدیکی روستای جو میهن قرار دارد.

آبشار کرد علیا:

این آبشار در 90 کیلومتری غرب اصفهان و در ارتفاعات دالانکوه قرار دارد،از آب شدن برف های دالانکوه به وجود آمده است و در بهار منظره بسیار زیبایی ایجاد می کند.

چشمه آب معدنی ورتون:

در 43 کیلومتری جاده اصفهان به یزد جاده ای فرعی وجود دارد که پس از طی 18 کیلومتر به ناحیه ورتون می رسد. بعد از ورتون در فاصله 12 کیلومتری ،چشمه های ورتون قرار گرفته اند. در این منطقه حمام هایی به سبک دوره صفویه است که اکثرا مخروبه اند و برخی ازآن ها که سالم است مورد استفاده مردم قرار می گیرد.

آب گرم ورتون از دسته آب های کلوره بی کربناته و سولفاته گرم است. خواص درمانی استحمام در این آب عبارت است از:تسکین دهندگی دردهای عصبی و رماتیسمی. این آب در صورت نوشیدن باعث ازدیاد ترشح معده می گردد. به سبب سولفات سدیم در ترکیب آن،این آب خاصیت ملین دارد و سر انجام وجود آهن در ترکیب آن،در درمان کم خونی موثراست.

نکته

 

یک روز را ۳۶۵ بار تکرار نکنید

دستور زبان اصفهانی

قسمتی دویوم:

11- حرف "س" در آخر لغات

مثل:چه خبر؟ ===» چه خَبِرِِس           بسه===» بسِس

 

12- نکته جالب در مورد کلمه "پس" است که اغلب "س" آخر آن حذف می شود.

مثال: کجایین پس؟ ===» کوجاین پَ؟           پس تو کجایی؟ ===» پَ تو کوجایی؟

 

13- "و" ما قبل "ی" به "ف" تبدیل میشود.

مثال: دیوار===» دیفال

نکته: در لهجه های super isf اصولا "د" به "ز" تبدیل میشود.

مثال: گنبد ===» گُنبِز

 

14- "ی" در آخر کلمات حذف میشود.

مثال: بچه های اون محله ===» بچا اون محله       آدمای این دوره زمونه ===» آدِما این دوره زِمونه        چیزهای زیادی هست ===» چیزا زیاتی هس

 

15- د + فعل + د

مثال: دِ بیا دِ             دِ برو دِ          دِ جَل یاش دِ

 

چند اصطلاح اصفهانی

 

1- "آیا عالم" به معنای معلوم نیست.

مثال آیا عالم بیاد  به معنای   معلوم نیست بیاد.

 

2- "جَخ" به معنای تازه

مثال: من جخ رسیدم   به معنای من تازه رسیدم  که در بعضی مواقع باهم بکار میرود.

مثل: من جخ تازه رسیدم

 

3- کلمات سیزده، نوزده و دوازده به ترتیب سینزَ، نونزَ و دوازَ خوانده میشوند.

 

4- فعل زیبای اِسِدَم که می شود گفت کلمه گرفتم را داغون کرده و صرف آن به شرح زیر است:

اِسِدم، اِسِدی، اِسِد، اِسِدیم، اِسِدید، اِسِدند

 

5- استثنای دیگر در مورد کلمه مغازه است که فتحه به ضمه تبدیل میشود.

مثال: مَغازه ===» مُغازه

 

6- فعل بگم از جمله فعلهایی هست که کسره اول آن به ضمه و  استثناست.

مثال: بگو ===» بوگو            بگم===» بوگم

 

7- جل باش به معنی عجله کن است که حروف "ع" و "ه" از اول و آخر آن از بین رفته.

 

8- در بعضی مواقع صورت کلی کلمه و حروف دگرگون میشود.

مثال: جوجه===» چوری        کلاغ===» غِلاغ

 

9- در اکثر مواقع "ژ" به "ج" تبدیل میشود.

مثال: ماساژ===» ماساج     پاساژ===» پاساج          ژاله===» جاله        ژاپن===» جاپون

 

10- اصطلاح "در را پیش کن" به جای در را ببند به کار میرود.

 

در پایان از همه اصفهانیایی که بهشون یه وقت بر خورده عذر خواهی می کنم. ضمنا دانشگاه اکسفورد از علاقمندان به تحصیل در رشته دستور زبان اصفهانی برای ترم جدید در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشجو می پذیرد. کسانی که مایل به ادامه تحصیل در مقطع دکترای این رشته در گرایش super isf  میباشند به دانشگاه اصفهان مراجعه کنند.

 

دستور زبان اصفهانی

قسمتی دویوم:

11- حرف "س" در آخر لغات

مثل:چه خبر؟ ===» چه خَبِرِِس           بسه===» بسِس

 

12- نکته جالب در مورد کلمه "پس" است که اغلب "س" آخر آن حذف می شود.

مثال: کجایین پس؟ ===» کوجاین پَ؟           پس تو کجایی؟ ===» پَ تو کوجایی؟

 

13- "و" ما قبل "ی" به "ف" تبدیل میشود.

مثال: دیوار===» دیفال

نکته: در لهجه های super isf اصولا "د" به "ز" تبدیل میشود.

مثال: گنبد ===» گُنبِز

 

14- "ی" در آخر کلمات حذف میشود.

مثال: بچه های اون محله ===» بچا اون محله       آدمای این دوره زمونه ===» آدِما این دوره زِمونه        چیزهای زیادی هست ===» چیزا زیاتی هس

 

15- د + فعل + د

مثال: دِ بیا دِ             دِ برو دِ          دِ جَل یاش دِ

 

چند اصطلاح اصفهانی

 

1- "آیا عالم" به معنای معلوم نیست.

مثال آیا عالم بیاد  به معنای   معلوم نیست بیاد.

 

2- "جَخ" به معنای تازه

مثال: من جخ رسیدم   به معنای من تازه رسیدم  که در بعضی مواقع باهم بکار میرود.

مثل: من جخ تازه رسیدم

 

3- کلمات سیزده، نوزده و دوازده به ترتیب سینزَ، نونزَ و دوازَ خوانده میشوند.

 

4- فعل زیبای اِسِدَم که می شود گفت کلمه گرفتم را داغون کرده و صرف آن به شرح زیر است:

اِسِدم، اِسِدی، اِسِد، اِسِدیم، اِسِدید، اِسِدند

 

5- استثنای دیگر در مورد کلمه مغازه است که فتحه به ضمه تبدیل میشود.

مثال: مَغازه ===» مُغازه

 

6- فعل بگم از جمله فعلهایی هست که کسره اول آن به ضمه و  استثناست.

مثال: بگو ===» بوگو            بگم===» بوگم

 

7- جل باش به معنی عجله کن است که حروف "ع" و "ه" از اول و آخر آن از بین رفته.

 

8- در بعضی مواقع صورت کلی کلمه و حروف دگرگون میشود.

مثال: جوجه===» چوری        کلاغ===» غِلاغ

 

9- در اکثر مواقع "ژ" به "ج" تبدیل میشود.

مثال: ماساژ===» ماساج     پاساژ===» پاساج          ژاله===» جاله        ژاپن===» جاپون

 

10- اصطلاح "در را پیش کن" به جای در را ببند به کار میرود.

 

در پایان از همه اصفهانیایی که بهشون یه وقت بر خورده عذر خواهی می کنم. ضمنا دانشگاه اکسفورد از علاقمندان به تحصیل در رشته دستور زبان اصفهانی برای ترم جدید در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشجو می پذیرد. کسانی که مایل به ادامه تحصیل در مقطع دکترای این رشته در گرایش super isf  میباشند به دانشگاه اصفهان مراجعه کنند.

 

دستور زبان اصفهانی

قسمتی اول

 

1- مضاف و موصوف همیشه "ی" میگیردد.

مثال: درِ باغ ===» دری باغ        گل قشنگ ===» گلی قشنگ         آدم خوب ===» آدمی خُب

 

2- "د" ما قبل ساکن قلب به "ت" میشود.

مثال: پراید ===» پرایت       آرد ===» آرت

 

3- واو ساکن آخر کلمه به "ب" قلب می شود

مثال: گاو ===» گاب

 

4- اصولا در هر کجا که فتحه قشنگ باشد کسره بکار می رود و هر کجا که کسره کلمه را زیبا می کند فتحه بکار میرود

مثال برای فتحه: اَز===» اِز       قفَس ===» قفِس        اَزَش ===» اِزِش         بِِزَن ===» بِِزِن

مثال برای کسره: اِمروز===» اَمروز    جمعِه===» جمعَه       سِفید===» سَفید      حِیفِ===» حَیفس    فِشار===» فَشار

 

5- صدای " اُ " هیچ جایگاهی نداشته و به "او" تبدیل میشود.

مثال: شما===» شوما      کجا===» کوجا        چادر===» چادور

 

6- حرف "و" در قالب حرف ربطی به به "آ" تبدیل می شود.

مثال: من و تو و حسن ===» منا تو آ حسن

 

7- اصولا خود " آ " به عنوان یک حرف ربط به کار می رود

مثال: من هسم، آ بابامم هسن

در ضمن حرف "آ" به معنای "به علاوه" هم به کار می رود.

مثال: 5+4+3 ===» 5 آ 4 آ 3

 

8- حرف " ه " در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده.

مثال: بچه ها ===» بِچا       گربه ها ===» گربا         می جهد===» می جِد

ه در آخر افعال به "د" ساکن بدل می شود.

بره===» برد     بشه===» بشد

"ه" به ی تبدیل می شود.

بهتر===» بیتِرِس      سر راهی===» سری رایِس       گربه===» گربیِه

"ه" به "ش" تبدیل می شود.

بهش میگم ===» بشش میگم

"ه" به "و" بدل میشود.    

ما هم می آییم ===» ما وَم میَیم

نکته:

 به غیر اول شخص مفرد حروف "خوا" به "خ" تبدیل میشود

میخوای ===» می خَی

 

9- در برخی افعال حرف "ی" به " اوی" تبدیل میشود.

میشنوی===» میشنُوی        می گی ===» میگوی

 

10- اگر حرف اول کلمه "ب" یا "ن" باشد و حرف سوم "ی" یک "ی" بعد از "ب" یا "ن" اضافه میشود.

بگیر===» بیگیر     بشین ===»بیشین       بریز ===» بیریز        ببین ===» بیبین

 

آواز باران

 امروز هوای اصفهان بارونی بود من هم عاشق بارونم .

آواز باران

آواز باران تو را به فردا می خواند

او خوب می داند تو نیز به فردا می نگری

آواز باران در گوشت زمزمه می کند که آرام و بی صدا از شب بگذری و به فردا برسی

او خوب می داند تو سکوت شب را نخواهی شکست تو به فردا می نگری

آواز باران تو را فرا می خواند که به رقص شعله های آتش بنگری و با او هم نوا شوی

او شعله نهان تو را بهتر از تو می داند

آواز باران تو را به بازی نور فرا سوی ابر ها می خواند

او زلال نگاهت را خوب می داند

آواز باران تو را به تپه های سر سبز و علفزار و دیدن ذره ذره رشد چمن زار می خواند

او بلوغ تو را می فهمد

آواز باران تو را به فردا و فرداهای بعد می خواند،او می داند که تو جز به فردا نمی نگری

پس با او بخوان، بخوان آواز باران را ،آواز زندگی را

آوایی که در من و تو هرگز خاموش نخواهد شد

بخوان آواز بودن آواز زندگی، راز جاودانگی را

آواز باران را...

 

 

تاریخچه شهر اصفهان

از مراجعه به منابع موجود تاریخی چنین بر می آید که کلمه"اسپاران" بطلمیوس،"سپاهان" پهلوی و"اصفهان" عرب و "اصفهان" امروز لفظی قدیمی است وبه احتمال قریب به یقین کلمه ای پهلوی است و ریشه قدیمی تر پهلوی آن مکشوف نیست. در عهد اشکانیان اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالت های وسیعی بوده که تحت فرمان ملوک اشکانی قرار داشت.در دوره ی ساسانیان، اصفهان محل سکونت و قلمرو نفوذ"اسپوهران"یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند، بود. بعد از اسلام، اصفهان مانند دیگر شهر های ایران تا اوایل قرن چهارم تحت سلطه اعراب بود و در زمان منصور خلیفه عباسی، مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر دستور داده شد در عمران و آبادانی آن کوشا باشد. در سال 319 ه ق. مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی بر گزید و جشن سده را هرچه با شکوه تردراین شهر برپا کرد. در سال 327 ه ق. اصفهان به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد وآن را به پایتختی انتخاب کرد و اصفهان دوباره رونق خود را گرفت. در سال 443 ه ق. اصفهان به دست طغرل پادشاه سلجوقی فتح شد. در سال 639 ه ق. تحت سلطه مغول ها قرار گرفت . پس از بازگشت سپاه مغول شهر اصفهان مجدا رونق یافت.سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از شش ماه محاصره به دست محمود افغان، انجام گرفت. با سقوط شهر اصفهان سلسله صفویه نیز منقرض شد و اصفهان دچار انحطاط شد. در دوران زندیه و قاجاریه پایتخت کشور به شیراز و تهران انتقال یافت در زمان قاجار پسر ناصر الدین شاه،ظل السلطان زمین و مصالح وآثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هر ترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای بسیار قوی و منظم کشور بود، تامین کند. از ویژگی های اقتصادی شهر اصفهان در دوره ی قاجار،درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره ی  پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی ، شهر اصفهان مورد توجه قرار گرفت، در باز سازی آثار تاریخی آن کوشش هایی به عمل آمد و توسعه ی  صنعتی شهر و منطقه آغازشد.اصفهان یکی ازشهرهای بزرگ وسیاحتی ایران است.