ماجراهای تلویزیون و بابام

قسمتی از این پست 3 سال پیش نوشته شده است.

عرضم به خدمتون من تازگی ها به این ضرب المثل ایمان آوردم که کوزه گر باید توی کوزه ی شکسته آب بخوره.

ماجرا از این جا شروع می شه که، ما  nسال پیش موقعه ای که تازه تلویزبون رنگی به بازار آمده بود، یک تلویزیون خریدیم!

این تلویزیون ما ماجراهایی برای خودش داره ، یادم می آید، زمانی که توی بم  زلزله آمده بود ، تلویزیون ما نمی دونم چه مرگش شده بود که نه صدا داشت نه تصویر! همه ی ملت برای زلزله بم تاسف می خوردند و ما نمی دانستیم که بم زلزله آمده. این ماجرا گذشت... چند وقت پیش دوباره تلویزیون ما رنگ قاطی کرد، سفید رو قرمز نشان می داد!

خواهرم گفت: آخ جون بابا برایمان یک پلاسما می آورد ولی پدر گرام گفتند که: بشینید تا من پلاسما بیارم توی این خانه!  خلاصه تلویزیون این دفعه هم درست شد.

چند روز پیش نشسته بودیم داشتیم این سریال های آب دوغ خیاری تلویزیون رو نگاه می کردیم که یک دفعه تلویزیون خاموش شد ، اول گفتیم شاید برق قطع شده ولی نه مثل این که برق هستش و از شر تلویزیون راحت شدیم و داد کشیدیم هورااا تلویزیون مرد، الفاتحه! و اشک شوق توی چشم های همه جمع شد اما بعد از کالبد شکافی معلوم شد که نخیر تلویزیون سکته ناقص کرده.. به عبارت دیگر خود به خود خاموش شده ، همین جا بود که آرام سر جاهامون تمرگیدیم.

خلاصه اینکه تلویزیونمون قاطی کرده و یک دفعه خود به خود صداش بلند می شود و از پلاسما هم خبری نیست.

پدر جان من به عنوان اعتراض این مطلب رو این جا گذاشتم ، آخر این تلویزیون ما از تلویزیون هایی که توی سرشان می زند، که بد تره ، حالا درسته که خودت فروشنده ای اما کوزه گر توی کوزه ی شکسته آب می خوره نه توی تکه های کوزه!

تا این جا را سه سال پیش نوشته بودم. اما هنوز که هنوزه بابا این تلوزیون را دارد و چند وقت پیش صدای تلوزیون قطع شده بود اما به حول و قوه ی اللهی باز درست شد. یک بار هم همسر از همه جا بی خبر من تلوزیون را روشن کرده بود اما تلوزیون روشن نشده بود و بوی سوختگی ازش بلند شده بود. همسرم هم فکر کرده بود که  تلوزیون را سوزانده! در کمال ناباوری باز هم پدر تلوزیون را تعمیر کرد و هنوز تلوزیون به کارش ادامه می دهد!

نظرات 7 + ارسال نظر
moh3en سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.30tfun.com

salam khobi?ajab webloge bahali dari
be manam sar bezan
rasti age tabadole link mikoni mano ba onvane shahre sargami va download (be farsi) link kon badesh linketo befrest baram
montazeretam

مرضیه سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ

اتفاقا دیروز پدر گفتند که می خواهند یک عدد ال سی دی بیاورند و ما سر این که آن را به دیوار نصب کنیم یا روی میز بگذاریم به توافق نرسیدیم!

داش سیا چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام. .واقعا جالب بود خیلی جالب ای وال با این بابا چقدر این تلویزیونو دوس داره چقدر ناقلا این زود خوب میشه
ولی قشنگیش به همین بود که خاطره چند سال پیش با جدیدتر بودن ماجرای تلویزیون جالب باحال بود مرسی

داش سیا چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ق.ظ

وای پست قبلیتم خوندم خیلی با حال بود واقعا خوشم میاد که زیاد تعصوبی حرف نمی زنی واقعیت رو می گی واسه همینم قشنگ میشه نوشته هات امیدوار که همیشه خوشبخت باشی تو زندگیت و موفق

فرخ چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

این خساست توی خانواده شما موروثی نمی باشد؟؟!!!

داش سیا چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام. ممنونم از نظراتتون خوشحالم که از عکسها خوشتون امد

سعید پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.delneveshteh2.blogsky.com/

منو شدیدا درگیر کردید
فکر کنم باید این تلویزیونتون رو به بیت رهبری تقدیم نمایید تا از استعدادهای بالقوه آن نهایت استفاده را ببرند.

سلام ما را به همشیره ریاضیدان خود برسانید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد