گوشه ای از زندگی من

امروز قصد کرده ایم . پستی با لحن فارسی عهد بوق داشته باشیم! البته می دانیم شاید با این کار وبلاگ را به آب ببندیم! اما شاید نتیجه اش این باشد که از بابت ارسال مطلب خود کفا می شویم!

اول این که چند روزی است گردن مبارکمان به علت بد خوابیدن درد می کند و درمان های والده گرامی از جمله کمپرس آب گرم و مالش روغن بادام و .. افاقه نکرد و نتیجه اش فقط این شد که هیکلمان بوی بادام تلخه گرفته!

مطلب بعد این است که ما برای روز والده چیزی نخریدیم چون می دانستیم مادرمان از ما توقع ندارد! و همین که ما دختر سر به راهی باشیم(!) برای او کافی است و این که می خواستیم کلیشه نشویم! بگذریم از این که ضعف ریال داشتیم!(البته پستو صبح تایپ کردم و الان کادو خریده ام)

من باب هذیان بعدی باید بگویم که همشیره امروز راه مکتب خانه را در پیش گرفت تا جواب اعتراض به نمراتش را بگیرد و ما از خاطر مبارکمان گذشت که سال سوم دبیرستان به نمره جبرمان اعتراض کردیم و در جواب ازمان نمره کسر کردند!

و در آخر باید بگویم که تعطیلات تابستان شروع شده است و ما به شغل شریف غاز چراندن مشغول می باشیم. و روزها هیچ گونه تنوعی نداریم البته والده یمان بهمان طعنه می زند که نه، روزهایت تنوع دارد چون یک روز تا 10 می خوابی یک روز تا 11 و نتیجه ی این طعنه ها این شد که مثل سنوات گذشته تا لنگه ظهر نمیتوانم بخوابیم!

چند روزی است قصد کرده ایم بازی تارزان را نصب کنیم و مشغول بازی شویم که به لطف خان داداش جز چند تکه خرد شده ی  لوح فشرده(! )چیزی از تارزان باقی نماند.

اما نه یادمان افتاد که یک سر گرمی پیدا کردیم ؛ برای همشیره خواستگار آمده است و در این قحطی شوهر من و همشیره بر سر این خواستگار گیس و گیس کشی داریم!

راستی شادی خانوم خوب کاری کرد که لینک هایش را پاک کرد. اما ما این کار را نمیکنیم چون درست است که دوستان بی وفایی میکنند اما ما مطالبشان را دوست می داریم.

و این که چند روزی است مرض حسادت مثل خوره به جانمان افتاده است(به علت تردد نامحرم از ذکر ادامه مطلب معذوریم)

می دانیم حاصل این پست نثار چند عدد تخم مرغ و گوجه گندیده به طرف کله ما است که البته به مانیتور هایتان  اصابت می کند!

نظرات 8 + ارسال نظر
مسافر چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ب.ظ

از اینکه خودت باز نوشتی مثل قدیما فوق العاده مسرور میشویم

پرستیژ چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:17 ب.ظ http://iran-o2.blogsky.com

سلام
حال و احوال؟
اومدم ارسال کنم دیدم اسم وبلاگت توی لیست به روز شده هاست...
جالب بود! ان شاء الله که خواستگار مذکور انسانی شریف باشد تا چنانچه وصلت سر گرفت، ایشان و همشیره خوشبختی نثار یکدیگر کنند. شما نیز غم به دل راه مدهید که برای دخترانی چون شما همیشه همسر یافت میشود اما به وقتش.
خان داداشتان چه پدرکشتگی با جناب تارزان بیچاره داشتند که چنین بلایی برسرشان آوردند؟ اینک ما پیشنهاد یک بازی بسیار هیجان برانگیزناک را میکنیم که حتما خوشتان خواهد آمد. نامش Neverhood می باشد و دو قسمت دارد. قسمت اولش سالیان پیش به بازار آمده و ما تمامش کردیم اما در قسمت دومش محصول امسال است گیر نمودیم!!
چنانچه بازی موبایل نیز دوست میدارید بگویید تا معرفی کنیم!
ما نیز از کار شادی خانم تعجبها نمودیم اما جای بسی خوشحالیست که نام وبلاگ ما به لیست سیاه نرفت! از ایشان سپاسگذاریم.
امید است گردن دردتان هرچه زود رو به بهبودی نهد.
تا دیداری دیگر
خداوند یار و یاورتان باد

فصل نو چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ب.ظ http://fasleno.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود این مدل نوشتن!

امیدوارم همیشه شاد باشی!

خاطره پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام
خوشمان آمد
خوش به حالتان یه خاطر تعطیلات ما که هنوز در بند امتحانیم
بر سر خواستگار هم گیس و گیس کشی نکنید چون همچین آش دهن سوزی نیست هرچه دیر تر بهتر!!!!!!

قلب سنگی پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ب.ظ

آره خیلیییی سر به راهی!...
شادی هم جنبه نداره...
آخه میدونی کلاسش بالاست...
اونایی هم که پاک شدن چوب بی کلاسیشونو خوردن!!!....
سر خواستگار دعواتون نشه
خواستگار داشتن واسه دخترا شده کلاس گذاشتن

اولا سلام!
دوما نظر لطفتونه!
سوما کافر همه را به کیش خود پندارد!
چهارما همون جوری که gf داشتن واسه پسرا شده کلاس دخترا هم سرخواستگار کلاس میذارن!
پنجما حالا انقدر کلاس کلاس می کنید؟!

حبیب نسیم شمال پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:10 ب.ظ http://nasimeshomal.blogsky.com

بـا سلامی به گرمی کبریت
می‌دهم تو را خبری درِ پیت!
تا شوی مگر کمی خوشحال
می‌وزد دوباره «نسیم شمال»....

مرتضی جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ق.ظ http://gvan.blogsky.com

سلام دوست من باآمدنتان بوی عطر شماراحس میکنم
میخواهم نظرات قشنگ شماهارو اگردوست داشتی درپست جدیدم بانام خودتون بنویسم شادوموفق باشی

علی شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ق.ظ http://bekran.blogfa.com

سلام خسته نباشی
من این پیر بکران رو نمیشناسم ولی اسم شهر ما بکران است که در شاهرود واقع شده اگه با قطار هم رد بشی یه ایستگاه به نام بکران داره
خوشحال میشم اگه بدونم این پیر بکران با شهر ما نسبتی داره یانه
منتظرتم نر یادت نره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد