مسجد جامع عباسی (مسجد امام)

 

ساختمان مسجد جامع عباسی , درضلع جنوبی میدان تاریخی اصفهان در سال 1020 هجری قمری به فرمان شاه عباس اول در بیست و چهارمین سال سلطنت وی شروع شد . کتیبه سردر مسجد به خط ثلث ” علیرضا عباسی“ در سال 1025 نگاشته شده و حاکی از آن است که شاه عباس این مسجد جامع را از مال خالص خود بنا کرده وثواب آن را به روح جد اعظم خود ” شاه طهماسب “‌ اهدا نموده است, در ذیل این کتیبه, کتیبه دیگری است که از استاد علی اکبر اصفهانی ( مهندسی معمار مسجد ) تجلیل شده است .

نظرات 2 + ارسال نظر
پگاه سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ب.ظ http://bhkhiyal9.blogsky.com

سلام
ممنون که اومدی سر زدی
بازم از این کار کن دختر عموی من
موفق باشی

رضا دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:49 ب.ظ http://hoof.blogsky.com

اگر بار گران بودیم، که حتماً هم بودیم، حالا دیگه میخوایم گورمونو گم کنیم با اجازه ی شما ! اگه هم نامهربان بودیم، که نبودیم، بازم میخوایم بریم گم شیم! بگم خدمت جیگر میگرای خودم (!) که این قضیه ی فیلترینگ ما ، مثل اینکه راستی راستی داره جدی میشه!! الان اینجا، تو این شهر خراب شده، فقط دو، سه تا ISP باز میکنن وبلاگمو. بقیه زحمت وبلاگو کشیدن، تا خودِ دسته (با عرض شرمندگی!). از اون طرف، یواش یواش داره از بر و بکس خبر میرسه که تو بقیه ی شهرا هم همینجوری نصف به نصف فیلتر شدیم! با این حساب، دیگه این وبلاگ بدبخت من خیلی بخواد دووم بیاره، خیلی بخواد تحمل کنه، همین یه ماهه و بعدش هم رسماً تیریپ فاک!! خیلی نامردیه والا، هنوز یه سالش هم نشده بود
حقیقتش من که هرچی گشتم بالا و پایین وبلاگمو، دلیلی واسه فیلتر شدنش ندیدم؛ ولی خُب، کاریش هم نمیشه کرد. آقایون خواستن با من حال کنن!! روزگار رو چه دیدی؛ فردا، پس فردا که ما تکراری شدیم، میان سراغ شما!!!
آره دیگه، آزادی بیان و آزادی عقیده و آزادی نظر و آزادی فکر و آزادی کوفت و زهر مار که ادعاش داره عضو شریفی از بدن آقایون [و خانومون!!] رو _ زبونم لال! _ جر میده(!)، یعنی همین! یعنی اگه ریده ی اینا رو نخوردی، حقت اینه که از گشنگی بمیری. حالا تو واسه خودت هر گوسفندی که میخوای باش، اصلاً مهم نیس؛ اصلاً...
این حرفا رو از سر دل سوختگی که چه عرض کنم، از سر کون پارگی(!) دارم باهاتون میزنم؛ اگه میخوای تو این مملکت بهت حق تنفس بدن، حق حیات بدن، باید یه دستمال بگیری دستت و یا علی...
نمیدونم بابا، نمیدونم، ولم کنین؛ ولی بهتون بگما، از مادر زاده نشده کسی که بخواد جلو ما واسه!؛ ما هم کم نمیارم. اینجا نشد، یه قبرستون دیگه. اصلاً هم کاری به کار کسی نداریم [و خداییش تا حالا هم نداشتیم].
ما فکرامون رو کردیم. با همه ی خاطرات خوبی که از این وبلاگ داریم، میخوایم تعطیل کنیم اینجارو. میخوایم یه وبلاگ دیگه بزنیم، با یه عنوان دیگه و البته ایندفعه با اسم مستعار! هر کی ازما بدش میاد و نوشته هامون به جاییش بر میخوره، دیگه پیگیر کارمون نشه؛ هر کی هم باما حال میکنه، نوکرش هم هستم. وبلاگ جدید ما، حداکثر تا یه هفته دیگه آماده میشه..
خُب دیگه، این هم شد پست اخر من تو این وبلاگ.
به همین راحتی کوچکترین دل بستگی دوتا جوون بدبحت هم ازشون گرفته میشه تا تنها خاطره ی اون از مملکتش، انگشت شستی باشه که به نشونه ی «بیلاخ» به سمتش نشونه گرفتن!!
هوف تموم شد، ولی ما تموم نشدیم. باقی حرفامون باشه واسه وبلاگ جدید.

به امید دیدار همگی تو وبلاگ جدید
دلم نمیاد خداحافظی کنم
قربون همگی
عزت زیاد
این آخرین پست این وبلاگ بود که واسه رفیقای خوبم نوشتم و تو نظرات وبلاگشون گذاشتم.اگه با ما کار داشتین با این دو تا Id می تونین برام off بذارین.
Rezajon2007 Rezatala2005

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد