بانوی شرقی: متولد مرداد 68. دانشجوی مدریت صنعتی( سرم توی لاک خودم است و درسم را می خوانم ). ساکن اصفهان.به خاطر این اسم وبلاگ را بانوی شرقی گذاشتم که عاشق مشرق زمین هستم. مخصوصا ایران باستان.
وبلاگ نویسی را از فروردین 85 شروع کردم و از آبان 85 هم این جا می نویسم... سعی کردم از اینترنت استفاده مفید ببرم و البته توی زندگیم هم خیلی اثر داشته هم خوب و هم بد.
از بچگی به نویسندگی و کارگردانی علاقه داشتم و در کل عاشق هنرم و تقریبا با تمام ابزار نقاشی و طراحی کار کردم. به نظرم آشپزی هم یک هنراست و تا حدودی هم از این هنر بهره مندم.با حل مسائل ریاضی حال می کنم و دبیرستان هم ریاضی خواندم.دوست داشتم دانشگاه مهندسی کشاورزی بخوانم اما خوب، نشد و من هم حوصله دوباره کنکور دادن را نداشتم.
دوستدار طبیعت و محیط زیستم. البته منظورم از طبیعت فقط جنگل نیست، هرچیز طبیعی، مثل کویر، کوه و حتی یک تکه چوب خشک.
وقتی یک چیز جدید یاد می گیرم خیلی خوشحال می شوم و دوست دارم چیزهایی که بلدم را به دیگران یاد بدهم اما بعضی وقت ها دیگران این رفتار من را درک نمی کنند و می گذارند به حساب کلاس گذاشتن
از ندانستن رنج می برم.سعی میکنم تاریخ را بخوانم، آثار شریعتی، جبران خلیل جبران ، سهراب و شهریار را کم و بیش مطالعه می کنم.
به سنت ها احترام می گذارم و سعی می کنم ریشه ی هر سنت را پیدا کنم. اهل خرافه نیستم.
انسان اجتماعی نیستم و با دیگران دیر صمیمی می شوم. اکثر مواقع سعی کردم به دیگران کمک کنم و خوشحالشان کنم که البته بعضی مواقع باعث ناراحتی خودم شده و بعضی هم از این اخلاقم سو استفاده کردند.بعضی وقت ها احساس می کنم که درک نمی شوم.
در کل جدی و بد اخلاقِ اما دلسوز! بعضی مواقع به نظر خودم بعضی رفتارهام بچگانه ست اما بعضی مواقع نسبت به هم سن و سال هام بیشتر می فهمم.
از دروغ بدم میاد و اصلا هم نمیتوانم دروغ بگویم و اگر احیانا بخواهم دروغ بگویم تو چشم های طرف نگاه نمی کنم .
یک مقدار فضول تشریف دارم.. صبر و حوصله ام کم است.
هیجان رو دوست دارم و فکر می کنم که قعر اقیانوس ها و ته فضا بیشترین هیجان را دارد.
موسیقی سنتی را می پسندم.
آرزو دارم یک روزی برسد که بروم و یک جای دنج و با صفا و دور از مردم و سیاست زندگی کنم و به کشاورزی و هنر بچسبم.
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن....
"عمران صلاحی"
ادامه...
ز نو آمد محرم به تن کن رخت ماتم به إذن مادر ارباب عالم دوباره آسمان غم گرفته میل آن دارد ببارد دلم طاقت ندارد به سینه می رود دم باز دم چون آه آید غروب از راه آید حلال ماه آید به سوی دشت غربت موکب یک شاه آید صدای آه آید صدای زجه ی یک بانوی محمل نشین گه گاه آید صدای آه می آید صدای مادری با گریه ی جان کاه می آید دوباره کوچه ها مثل دل بی تاب فرزندان آدم به همراه دل محزون خاتم گرفته رنگ اشک و ناله کم کم دوباره بانویی با قامته خم میان خیمه ها گرم عزاداری دمادم به رخسارش نشسته اشک غم مانند شبنم غممغم مونسمغم همدممغم به غیر از غم ندارم یار و همدم
سلام
مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ وبی نقاب
جهت فهم بهتر موضوع از اولین شماره بخوانید
ومن الله توفیق
آره...
دوباره بوی محرم میاد...
دوباره بوی گریه...
بوی خاک میاد
.:.:.
سلام خوبین وب سایت قشنگی دارین
سلام
میدونی من محرم دنیا آمدم صبح عاشورا
سرزمینی بود که همه مردمش دزد بودند شب ها ادم بد ها شاکلید و چراغ دستی شون رو بر میداشتند و میرفتند دزدی خونه ی همسایه......
آریا پسری از کوهستان اپ شد بیا منتظرتم
سلام
salam khobi moharam yani eshgh yani faSELE ta khoda
vali maha kharabesh kardim shode fasle dokhtar bazi mardom bishtar az eyd dosetsh daran
سلام
بسیار عکس زیبایی گذاشتی
ممنون که سر زدی
سلام دختر عمویه گلم
عکس خیلی قشنگی گذاشتی راستی زمینه وبلاگتم عالی
موفق باشی دختر عموبه عز یزم
خیلی ممنون که منو با معنی اسمم صدا کردی
معنیشو از کجا می دونستی؟
سلام. خوبی؟ دفتر عشق آپدیت شد . منتظر حضور گرمت هستم. شاد باشی. یا حق
سلام
خانوم خانوما دیگه به ما سر نزدی
من آپم خوشحال میشم بازم بیایی !
مرسی که سر زدی . فراموشتان نمی کنم
فکر کنم وقتشه که لینکت بدم
تو هم دوست داشتی ما رو لینک بده
مرسی که سر زدی . فراموشتان نمی کنم
فکر کنم وقتشه که لینکت بدم
تو هم دوست داشتی ما رو لینک بده
مرسی که سر زدی . فراموشتان نمی کنم
فکر کنم وقتشه که لینکت بدم
تو هم دوست داشتی ما رو لینک بده
سلام
نکته ای که گفتی جا برای فکر کردن داره..می دونی هر چیزی لیاقت می خواد اگر لیاقت داشته باشی بهش می رسی اگر نه که...............
ز نو آمد محرم به تن کن رخت ماتم
به إذن مادر ارباب عالم
دوباره آسمان غم گرفته میل آن دارد ببارد
دلم طاقت ندارد
به سینه می رود دم باز دم چون آه آید
غروب از راه آید حلال ماه آید
به سوی دشت غربت موکب یک شاه آید
صدای آه آید
صدای زجه ی یک بانوی محمل نشین گه گاه آید
صدای آه می آید
صدای مادری با گریه ی جان کاه می آید
دوباره کوچه ها مثل دل بی تاب فرزندان آدم
به همراه دل محزون خاتم
گرفته رنگ اشک و ناله کم کم
دوباره بانویی با قامته خم
میان خیمه ها گرم عزاداری دمادم
به رخسارش نشسته اشک غم مانند شبنم
غممغم مونسمغم همدممغم
به غیر از غم ندارم یار و همدم
عکس خیلی قشنگی بود.