دو خط حرف

دلم برا خورشید تنگ شده بود امروز دیگه یکم مونده به غروب خورشید - بعد از چند روز خورشید واسه چند لحظه از پشت ابرا کنار اومد و بالاخره زمین تونست آفتاب بی جون پاییزی رو دوباره حس کنه ... 

نظرات 4 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://irparspc.mihanblog.com/

سلام.
بله.بله.بله:بابا احساسات لطیف من!بابا دنیای کوچک دریا!ای خورشید پرست.وقت کردی یدونه تلفن کوچیک بزن!!!!

palina پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:03 ب.ظ http://khamoshi.blogsky.com

گاهی که زودتر از همیشه صبح میشه ، باقیمونده شب رو همونطور دست نخورده دور میریزم .

مهربان
لطفت همیشه مشوق من بوده ممنون که برگهارو دنبال میکنی.اگه به یک فنجان دریای من سر بزنی خوشحال میشم

روح مهربون پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ب.ظ http://hossainhr.blogsky.com

سلام
خوش به حالت که امروز تونستی خورشید را ببینی. من که یک هفته ای میشه که خورشید را ندیدم. آخه صبح پیش از طلوع می رم سر کار و شب ساعت ۸ الی ۹ بر می گردم خونه. در محل کار هم انقدر سرم شلوغه که نمی تونه ار ساختمان خارج بشم و یه نفسی بگیرم. تازه پنجره اتاقم هم رو به شماله و خورشید ازش پیدا نمی شه.
خوش به حالت. کاش یه عکس از خورشید هم گرفته بودی و توی این صفحه گذاشته بودی.

به امید روزهایی آفتابی و روشن

ava جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام
وبلاگتون خوب بود چون دوستون گفته بود به این وبلاگ سر بزنم سر زدم. عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد