سلام

من و دوستم یه وبلاگی داشتیم به اسم رنگارنگ وبلاگی که فکر می کردم به بچه هام هم می تونم نشونش بدم   وبلاگی که امروز مرد اونم به خاطر یه شوخی احمقانه  وبلاگی که تازه فقط ۶ ماهش بود یعنی حتی به یک سال هم نکشید الان با خودم می گم شاید وبلاگمونو چشم زده باشن  خلاصه می خوام بگم که شاید با مردن وبلاگ یه دوستی هم از بین رفت اما خاطرش همیشه با من میمونه خاطره ی وبلاگی که حتی گاهی وقت ها تا صبح براش زحمت میکشیدم خاطره ی دوستی که حاضر بودم جونمم براش بدم... فقط همین

نظرات 10 + ارسال نظر
پسر کوهستان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.ariapesarekoohestan.blogfa.com

سلام دوست خوبم
وب جدیدت مبارک
نمیدونم چه اتفاقی افتاده
ولی حیف شد وب قبلیتونم قشنگ بود
به هر حال موفق باشی
راستی لینک من به جای پسری نوشتی ( پسرس )
اگه میشه درستش کن
ممنونم
منم وب جدیدتو میلینکونم
فعلا..

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ق.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
تاسیس وبلاگ جدیدتو تبریک میگم
ممنون به من سر زدی
شاد باشی

پسر کوهستان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:03 ق.ظ http://www.ariapesarekoohestan.blogfa.com

برای تصور همه روزهای رفته باید تمام خودم رو نگاه کنم که شاید بتونم کمی از اون روزهای رفته رو دوباره ببینم .برای بودنه که همه تن نیاز میشه یه حماقت به نام انسان گاهی فکر میکنم فراموش کنم همه رو بندازم توی سطل آشغال. برم دنبال خودم بگردم شاید پیداش کنم اما باز میگم بزار یه فرصت دیگه داشته باشم شاید زنده بودنه آدمها قشنگ تر از مردگانیشونه
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار می کند .
و می شود از آن جا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.

من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسه ی مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف “ سنگ ” را بنویسند
وسارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.

من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای ست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده اند.

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و درتمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند،
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود ،هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم ،باید .باید.باید
دیوانه وار دوست بدارم.

یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجات دهنده را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنهاتر از تو نیست ؟
پیغمبران ،رسالت ویرانی را
با خود به قرن ما آوردند
این انفجارهای پیاپی
و ابرهای مسموم
آیا طنین آیه های مقدس هستند ؟
ای دوست ،ای برادر، ای همخون
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتل عام گل ها را بنویس.

همیشه خواب ها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند
من شبدر چهارپری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه روئیده ست
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب ،که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم؟

حس می کنم که وقت گذشته ست
حس می کنم که “لحظه” سهم من از برگ های تاریخ است
حس می کنم که میز فاصله ی کاذبی ست در میان گیسوان من
و دست های این غریبه ی غمگین

حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد ؟

حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم

حامد جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.sahelearaz.blogfa.com

سلام از یه طرف بهت تبریک می گم و از ترفی متاسفم
tabrik az babate veblaghe jadidet va moteasef az babate

beham khordane dostitoon
be har hal omidvaram in veblaghetam mesle ghabliye ghashangh bashe az inke be veblagham sar mizani mamnoonam

روح سرگردان جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:45 ب.ظ http://hossainhr.blogsky.com

سلام دوست عزیز
راستش نمی دونم چرا وبلاگ رنگارنگ را بی خیال شدی و نمی خوام با یادآوریش ناراحتت کنم. ولی اطمینان دارم این وبلاگ جدیدت از اونم بهتر خواهد شد. چون حالا تجربه بیشتر در وبلاگ نویسی نسبت به قبل داری. برات آرزوی موفقیت دارم.
راستی مرسیکه همچنان به من سر می زنی و منو از نظرات گرم و دلنشین خودت بهره مند می کنی. خیلی دوست دارم که بتونم بیشتر در خدمتت باشم. لینکت را هم گذاشتم تو صفحه ام. اگه دوست داشتی تو هم منو به لیستت اضافه کن.
به امید دیدار. یا علی

صادق شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام
واقعا از این اتفاق و به هم خوردن دوستی تون ناراحت شدم...
من شما رو لینک کردم..
موفق باشی بای بای

صادق شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ب.ظ http://bose.blogsky.com

از اینکه دوستی تون به هم خورده واقعا ناراحت شدم..انشا ا... درست می شه..من هم شما رو لینک کردم..موفق باشیبای بای

ahmadi یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 ق.ظ

حتماً دوست داشته قهر کنه.

حدس بزن کیم جمعه 3 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ق.ظ

بابا نگو سرت شلوغه دیگه تحویل نمیگیری باشه خدای ما هم بزرگه

اخه من به تو چی بگم که باور کنی؟

امین یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.ld-42.blogfa.com

من اولین بارمه که میام تو وبلاگت مطالت جالب بود امیدوارم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد